تو آرام آمدی
نرم و بی صدا
مثل قطره ای باران بر قلبم چکیدی
به سان برف آرام آرام در من ذوب شدی
تکه ای از وجودم شدی...
در این سنگستان
نمی دانم تو را چه بنامم تو که آمدی آرام شدم چیزی در درونم خواند
این آغاز دوست داشتن است...
تو آرام آمدی
نرم و بی صدا
مثل قطره ای باران بر قلبم چکیدی
به سان برف آرام آرام در من ذوب شدی
تکه ای از وجودم شدی...
در این سنگستان
نمی دانم تو را چه بنامم تو که آمدی آرام شدم چیزی در درونم خواند
این آغاز دوست داشتن است...
این نظر توسط کوثر در تاریخ 1393/06/08 و 3:53 دقیقه ارسال شده است | |||
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... |
این نظر توسط haniyeh در تاریخ 1393/06/06 و 14:32 دقیقه ارسال شده است | |||
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام، در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد! نـــه نمیــــدانــــی! هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…! |
این نظر توسط صابر در تاریخ 1393/06/05 و 16:02 دقیقه ارسال شده است | |||
حرف دل منو گفتی داداش |